عشق الهی

عشق و عشقبازی با معشوق لایتناهی

عشق الهی

عشق و عشقبازی با معشوق لایتناهی

به سلامتی

سلامتی اون همسر جانباز موجی‌ای که بهش گفتن: چرا هر بار وایمیسی و از
شوهرت ...
کتک میخوری؟گفت: اگر خودمو نندازم جلو، شروع می‌کنه خودش رو می‌زنه،
آنقدر می‌زنه تا داغون شه،
آخه موجیه دست خودش نیست…

عشق

همیشه میشه خاص بود
میشه سخت عاشقه خدا بود و بهت زول بزنن

میشه خیلی راحت از کنارش گذشت

میشه یا علی گفتو عشقو از هر جا که دوست داری آغاز کرد

هر کاری کنی خدایی که من میشناسمش عاشقانه دوستت داره

لطفا تا ته بخون خیلی جالبه...پشیمون نمیشی..siag26_400.jpg
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟


گفت: آره ! خیلی دوسش دارم

گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟

گفت: آره!

گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟

گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله

گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد

گفت: چرا؟

براش یه مثال زدم:

گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟

بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…

دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟

گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه

گفتم: پس حجابت….

اشک تو چشاش جمع شده بود

روسری اش رو کشید جلو

با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره

از فردا دیدم با چادر اومده

گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!

خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره

می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه

سلام بر سلطان عشق




خلاصه ای از روز شمار محرم:

دوم محرم: ورود کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام به سرزمین کربلا

سوم محرم:خریداری بخشی از زمین کربل به دست امام حسین(ع) . این زمین ها همان مکانی است که قبر مطهر در آن قرار دارد.

چهارم محرم: سخنرانی عبیدالله بن زیاد بر ضد امام حسین علی السلام در مسجد کوفه

پنجم محرم : آماده باش سپاه ابن زیاد برای چلوگیری از حرکت مردم کوفه به سوی کربلا برای یاری امام حسین (ع)

ادامه مطلب ...

حرف های یواشکی با خدا

گفتم: خسته‌ام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.


گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی:

ادامه مطلب ...

میلاد امام رضا(ع) مبارک

سلام. میلاد مبارک افتخار ایران و جهان حضرت امام رضا(ع) باب الحوائج و


کلید حل مشکلات بر همه مبارک باد.





ادامه مطلب ...

شهادت امام جعفر صادق بر عموم مسلمین جهان تسلیت باد




در کتاب "مجموعه شهید اول (ره)" از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند:


۱- طلبتُ الجنة، فوجدتها فى السخاء :بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم.

2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فى العزلة: و تندرستى و رستگارى را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه‏گیرى (مثبت و سازنده) یافتم.

3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فى شهادة »ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»:
و سنگینى ترازوى اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهى به یگانگى خدا تعالى و رسالت حضرت محمد (ص) یافتم.

4- و طلبت السرعة فى الدخول الى الجنة، فوجدتها فى العمل لله تعالى: سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه براى خداى تعالى یافتم.


ادامه مطلب ...

قرآن



قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز !


کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست ...

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند... اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو آز آخر به اول، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

عید سعید فطر بر عموم مسلمانان جهان مبارک باد






عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست.. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است.. چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نوبا جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش.. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم.. اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم.. عید فطر عید ما نیست.

قدر را قدر بدانیم

 

 

 

 

 

 

ای خدا... 

اجابت کن امشب این دعا  

*برای من کافیست فقط یک نیم نگاه* 

 منتظر می مانم ، یا علی مولا.*

زندگی با بخشش خیلی زیباست

زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد .

در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.

وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.

در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!
هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد.

وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”
مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...

زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.
وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده .

تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود

زندگی با بخشش خیلی زیباست

حکمت خدا

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن لختی بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد: « خدایــــــــــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.نجات دهندگان می گفتند:"خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم"

سرنوشت


خداوند، سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد


مگر آنکه خود دست به تغییر و تحول درونی خود زنند.

 

 

11رعد 

داستان استاد و شاگرد

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرده؟

شاگردی با قاطیت پاسخ داد: بله او خلق کرده است.

استاد پرسید: آیا خدا هر چیز را خلق کرده؟

شاگرد پاسخ داد: بله آقا

استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرده، پس او شیطان را نیز خلق کرده. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون کردار ما نمایانگر صفات ماست، خدا نیز شیطان است.

ادامه مطلب ...

شعری بسیار زیبا در وصف خدا از «قیصر امین پور»

پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او

ادامه مطلب ...

مورچه و خدا

بارش زیادی سنگین بود و سر بالایی زیادی سخت... 

دانه های گندم روی شانه های کوچکش سنگینی میکرد. 

نفس نفس میزد اما کسی صدای نفس هایش را نمیشنید. 

دانه ی گندم روی شانه ی کوچکش سر خورد و افتاد.نسیم دانه ی گندم را فوت کرد. 

مورچه میدانست که نسیم نفس خداست... 

مورچه دوباره گندم را بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:

ادامه مطلب ...

فرستاده های خدا

خدا گفت:دیگر پیامبری نخواهم فرستاد آنگونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند... 

و آنگاه رسولی از آسمان فرستاد.نام او باران بود. همین که باران باریدن گرفت آنانکه اشک را میشناختند رسالت او را دریافتند.پس بی شک توبه کردند و روح خود را زیر بارش بی دریغ خدا شستند. 

خدا گفت:اگر بدانید با رسول باران هم میتوان به پاکی رسید.

ادامه مطلب ...

جز لقای تو هیچ در سر نیست

بحقیقت برو و بگو آمدم، اگر گفتند اینجا چرا آمدی؟ بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم





این ره است و دیگر دوم ره نیست


این درست و دیگر دوم در نیست


اگر گفتند: به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم


بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست


در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته


اگر گفتند تا بحال کجا بودی؟

ادامه مطلب ...

گدای عشقت یا الهی



نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم


نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی


در اگر باز نگردد نروم باز به جایی


پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی


ذره بین نگاه



اگر ذره بین نگاه قوی باشد


در تمام صفحه های ورق خورده ی زندگی اثر انگشت او دیده می شود


چه بچه گانه است که فکر می کنیم


همه اش را به تنهایی،رنگ کرده ایم



دسته گل



بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است


که اگر یک گل به او تقدیم کنید


دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که


اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد